اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

غرور یکی از صفاتی هست که این امکان را دارد که زیبا و زیبایی بخش باشد . در صورتی که این غرور برآمده از شناخت درونی و تسلط و آگاهی بر اعمال خود فرد باشد نه برآمده از قدرت تحت اراده قراردادن افراد. ولی چیزی که معمولا ً با غرور اشتباه گرفته میشود، انکار و سرسختی در عدم پذیرش نیازمندی انسان به انسان است . که به عنوان مثال زمانی اتفاق می افتد که فرد سرشار از نیازهای ارضا نشده از دوران کودکیست به نحوی که به واکنش طبیعی سیستم دفاعیه روانی اش به انتخاب روش پاک کردن صورت مسالۀ نیازهای اجتماعی اش پرداخته است نه به چگونگی یادگیری مهارتهای برقراری ارتباط صحیح و تبادلی انسانی وعاری از هرگونه آسیب زدن یا آسیب خوردگی . در نتیجه فرد در سنین بزرگسالی نیز همچنان در غالب کودکی چنان نیازمند دنیا و زندگی و انسانها را تفسیرمیکند که یک کودک دنیای درون خانۀ پدری خودرا در زمانی که از والدین خود طلب رفع نیاز میکند . منتها با این تفاوت که همۀ جهان و انسانهایش اکنون حکم و وظیفۀ والدین او را پیدا میکنند و اگر در قبال او "دادن" ای صورت بگیرد "ستاندن" ای از او شدنی نخواهد بود . در حالیکه تنها ارتباط یکسویۀ سالم در دنیای علمی امروز ، رابطۀ والد به فرزند است نه رابطه های اجتماعی خارج از این ارتباط . و این میشود که ضرب المثل "انگار طرف ارث پدرشو طلب داره" عینیت پیدا میکند .

و متاسفانه این نقیصه در ارتباطات جامعۀ جوان امروزی ما بسیار قدرتمند خودنمایی و ویران میکند . به نحوی میشه در دل اکثریت معنای عشق را از درون باور فردی به "گرفتن" تعبیر کرد تا "بخشیدن" . تو جامعۀ امروزیمون بیشتر از گذشته هایمان - که عشق را همواره با مجنونی و خل شدگی عجین میدیدند - عشق شیخ صنعان به دختر ترساست که تحت نام کاذب عشق تکرار میشود ، نه عشقی از نوع و کیفبت عشق مابین شمس و مولانا . عشق و تبادلی پایاپای که بشریت تا ابد،بدون شک ازآن سود خواهد برد.نه به سان فرهادی که برای رساندن آب به لبان خشک شیرین،با یک تیشه میخواست در کوه بیستون تونل انتقال آب حفر کنه! که در نهایت هم خودش زیر سنگ بمیره و هم شیرین از تشنگی .عشق حقیقی از عشق و باور به فردیت است که آغاز میگردد و با یکی شدن و فنای تمامیه فردیت دو طرف در هم،به اوج عروج و ابدیت میرسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر